عبور از مدرنیته

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یادداشت 6 // علل تزلزل تمدن غرب // ريشه‏ هاي فكري تكذيب نبوت (3)

07 دی 1394 توسط سمیه دهقان منشادی

به نظر مي‌رسد تمدن امروزِ جهان، شبيه تمدن‌هاي نابود شده تاريخ است و در مقايسه با صفات تمدن‌هايي كه انبياء به‌وجود آورده‏اند، داراي صفات تمدن‌هايي است كه نابود شده‏اند، و مي‌توان گفت:

اين تمدني كه متجددين شيفته آنند، در تاريخي كه قرآن از جهان به ما معرفي مي‏كند،پايگاه ارجمندي ندارد.

امروز مشخص است که تمدن غربي دستخوش بحران شده است و پيش از آن‌كه تلاش كند خود را از بحران خارج كند، هرچه بيشتر به ضعف‌هاي بحران‌زاي خود نزديک مي‌شود.

 

ادعاي ما اين است كه اين تمدن به خودي خود بحران زاست، زيرا مقابل سُنَن الهي است و نه هماهنگ با آن. انسان در اين تمدن خود را همه كاره‌ي جهان مي‏داند و نقشي براي خداوند قائل نيست.

معتقد است خودش قواعد نظام طبيعت را بهتر مي‏فهمد،

و بر همان اساس با طبيعت برخورد مي‌کند

و عملاً روبه‌روي طبيعت مي‏ايستد

و موجب بحران‌هاي زياد زيست‌محيطي مي‌شود،

در حالي‌كه طبيعت، لطف خداست و بايد بر اساس دستورات الهي با آن هماهنگ شد.

اين مسلّم است كسي كه قبول ندارد خداوندي عاقل و حكيم و مدبّر طبيعت را به‌وجود آورده، به جاي بهره‏گرفتن صحيح از استعداد‏هاي موجود در عالم، به گونه‏اي با طبيعت برخورد مي‏كند كه مشكل آفرين و بحران‏زا خواهد شد.

 

«اي. اف. شُوماخِر» مي‏گويد:

«كدام سرمايه‏داري را مي‏شناسيد كه حاضر است از سرمايه بخورد بدون اين‌كه چيزي به جاي آن بيايد؟

تمدني كه باعث شده است نفت و گازوئيل كه حاصل ميليون‌ها سال فعاليت بيولوژيك زمين است، در يك روز سوخته شود، دو مشكل به‌وجود مي‏آورد؛ يكي اين‌كه ما به سرعت عادت به مصرف نفت و گاز مي‏كنيم كه زمين براي بازسازي آن ميليون‌ها سال زمان صرف کرده است.

ديگر اين‌كه طبيعت از ما انتقام خواهد كشيد، كه يكي از نمونه‏هاي بارز انتقام طبيعت، مسئله آلودگي شهرها و محيط زيست مي‏باشد و نمونه ساده‏اش فعاليت غيرعادي دانه‏هاي گرده در هوا و اِسانْس‌ها در طبيعت است كه مخاط بيني شما را تحريك مي‏كند و به اصطلاح، شما دچار حساسيت مي‏شويد.

حساسيت نتيجه ضعف بدن و حضور غيرعادي عوامل خارجي است و بشر امروزي در اين تمدن دچار ضعف حياتي و بيولوژيك شده است. به همين جهت در برابر دانه‏هاي گرده حساسيت نشان مي‏دهد، چرا كه برخوردش با پديده‏هاي طبيعي، غيرطبيعي است.

بشر امروزي كه به جاي پياده ‏روي، تمام راه‌ها را با اتومبيل طي مي‏كند

و يا چندين ساعت بدون حركت در برابر تلويزيون يا کامپيوترمي‏نشيند،

دچار ضعف حياتي مي‏شود

و در نتيجه عوامل خارجي به سرعت بر او اثر مي‏گذارند

و او مقاومت طبيعي خود را در مقابل تحريكات خارجي از دست مي‏دهد».[1]

 

 

 

—————————————————————————–

[1] - «کوچک زيباست»،اي. اف. شوماخِر، ص 10 به صورت خلاصه و همراه با شرح.

منبع:

علل تزلزل تمدن غرب / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُب‌الميزان، 1388.

 نظر دهید »

یادداشت 5 // علل تزلزل تمدن غرب // ريشه ‏هاي فكري تكذيب نبوت (2)

05 دی 1394 توسط سمیه دهقان منشادی

يكي ديگر از ويژگي‌هاي تمدن كوردل اين است كه از نظام سرمايه‏داري و قدرت به عنوان عامل بقاء پيروي مي‏كند.

به عنوان نمونه لازم است توجهي به تمدن قوم نوح(ع) بكنيم.

قرآن مي‏فرمايد:

«قالَ نُوحٌ رَبِّ اِنَّهُمْ عَصَوْني وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ يزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ اِلاَّ خَساراً»[1]

حضرت نوح‏(ع) مي‏گويد:

خداوندا ! آنان در برابر من شوريده ‏اند و كساني را پيروي مي‏كنند كه مال و فرزند دارند، در حالي‌كه مال و فرزندشان براي آنان هيچ فايده‏اي ندارد.

در توصيف منکران نبوت مي‌فرمايد:

آنان به دنبال سرمايه ‏داران قدرت‌طلب هستند كه چون بي‏دين‏اند اين مال و فرزند به نفعشان نيست.[2]

سپس در ادامه آيه مي‏فرمايد:

ما به خاطر گناهشان که پيروي از سرمايه‏ داران قدرت‌ طلب بود، آن‌ها را غرق كرديم.

البته در اسلام، صِرف سرمايه ‏داري مذموم نيست 

بلكه سرمايه‌د‏اري كه به پشتوانه‌ي سرمايه‌اش روبه‌روي پيامبران بايستد مذموم است.

همان‌گونه كه قرآن از قول حضرت نوح‏(ع) مي‏فرمايد:

اينان در مقابل من از كساني پيروي مي‏كنند كه مال و فرزند و قدرتشان نفعي براي آنان نداشته است.

بنابراين علت نابودي ملت‌ها اين است كه چشم دلشان كور است و به سرمايه‏داران و قدرتمنداني كه به سرمايه و قدرت تكيه كرده ‏اند، دل مي ‏بندند.

—————————————————————————–

[1] - سوره نوح، آيه 21.

[2] - در قرآن عموماً واژه «ولد» علاوه بر معناي فرزند دلالت بر معناي قدرت هم دارد.

منبع:

علل تزلزل تمدن غرب / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُب‌الميزان، 1388.

 نظر دهید »

یادداشت شماره 4 // علل تزلزل تمدن غرب // ريشه‏ هاي فكري تكذيب نبوت در تمدن غرب (1)

03 دی 1394 توسط سمیه دهقان منشادی


ريشه‏ هاي فكري تكذيب نبوت در تمدن غرب (1)

اگر احساس كرديم كه تمدن امروزِ دنيا كوردل است، طبق وعده‌ي قرآن خواهيم دانست كه اين تمدن سر به سلامت نخواهد برد. از اين‌رو براي نجات خود و جامعه‌ي خود تا آن‌جايي كه توان داريم بايد از سيره و سنت اين تمدن فاصله بگيريم و به تمدن انبياء نزديك شويم.


با دقت در فرهنگ غربي متوجه مي‌شويم تكذيب نبوت يكي از خصوصيات اين تمدن است. پيروان اين تمدن، انبياء و مَشْي آن‌ها را تكذيب مي‏كنند.


قرآن مي‏فرمايد:

«وَ انْ يكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَومُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمْودُ…»[1]

اي پيامبر؛ تكذيبي که از طرف قوم تو صورت مي‌گيرد چيز نوظهوري نيست، زيرا قبل از قوم تو، قوم حضرت نوح‏(ع) و قوم عاد كه قوم حضرت هود‏(ع) باشد و قـوم ثمـود كه قوم حضرت صالح‏‏(ع) باشد نيز پيامبرانشان را تكذيب مي‏كردند.

انسان‌ها در طول تاريخ - چه مؤمن و چه كافر- در مورد وجود خدا مشكل نداشتند ولي كافران معتقد بودند كه خداوند براي انسان برنامه ‏اي نمي‌فرستد.

مي‏ گفتند:

قبول نمي‏كنيم كه خداوند براي ما پيامبر فرستاده باشد. اين‌ها نبوت را كه عامل حقيقي زندگي و سعادت انسان است، تكذيب مي‏كردند.

قرآن در آيه مورد بحث مي‌فرمايد:

تمدن و ملتي كه كوردل است، نبوت را به عنوان اَسراري كه به قلب نبي نازل و بر زبان او جاري مي‏گردد و رمز صحيح زندگي كردن است، تكذيب مي‏كند.


——————————————————————————————————–

[1] - سوره حج، آيه 42.

منبع:

علل تزلزل تمدن غرب / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُب‌الميزان، 1388.

 نظر دهید »

یادداشت 3 // علل تزلزل تمدن غرب // بي‌آيندگي تمدن حسّي

01 دی 1394 توسط سمیه دهقان منشادی

بي‌آيندگي تمدن حسّي

در اين مباحث مي‏خواهيم دو مطلب را بيان كنيم:

يكي اين‌كه، تمدن جديد يعني تمدني كه بعد از رنسانس در مغرب زمين با آن روبه‌رو شديم، يك تمدن سراسر حسّي است، و همه‌چيز را با اين منظر مي‌نگرد، حتي دين را.


ديگر اين‌كه؛ تمدن حسي نابودشدني است و هرچند سنت خدا اين است كه به آن‌ها فرصت بدهد ولي اين فرصت را نبايد نعمت پنداشت.


آيه‌ي 46 سوره حج که در ابتداي بحث مطرح شد، به ما كمك مي‏كند تا بحران تمدن غرب را كه فعلاً در اين برهه از تاريخ با آن روبه‌رو هستيم، درست بشناسيم و با بينشي قرآني جايگاه آن را ملاحظه نموده و به بحران‌هاي آن با چشم بصيرت نظر كنيم و آن را مورد بررسي و تحقيق قرار دهيم. آيه مذكور مي‏فرمايد: اي پيامبر، چرا کساني که تو را تكذيب‌ مي‌كنند، با سيري تاريخي و جغرافيايي در جهان نمي‏‌نگرند و يك گردش تاريخي- جغرافيايي در جهان نمي‏كنند تا رمز نابودي تمدن‌ها را ببينند و بيدار شوند؟ بعد مي‏فرمايد: اين‌كه موهبت و نعمت نبوت را با تمام وجود نمي‏پذيرند، به دليل آن است كه چشم دلشان كور شده و بصيرتشان از بين رفته است، هرچند چشم سرشان كور نيست. با توجه به اين موضوع است که عرض مي‌کنم بحث ما پيرامون تمدني است كه كوردل است ولي كورچشم نيست. با معرفتِ به كوردل‌بودن تمدن امروز دنيا، ماهيت و حقيقت اين تمدن براي ما روشن شده و وعده قرآن در نابودي چنين تمدني درك مي‏شود و با فاصله‌گرفتن از اين تمدن، خود را نجات مي‏دهيم. علامه طباطبايي‏«رحمة‌الله‌عليه» مي‏فرمايد: «مرگ انسان‌ها يك امر طبيعي است ولي مرگ تمدن‌ها داراي رمز و رازهاي عبرت‌آموزي است».

سؤال اين‌جاست كه چرا بعضي از تمدن‌ها و فرهنگ‌ها مي‏ميرند و بعضي مي‏مانند؟

مرگِ «برژنف» و «لنين» طبيعي است، ولي اين‌كه اين‌همه انرژي صرف ايجاد نظام ماركسيسم لنينيسم مي‏شود و در نهايت همه‌ي آن تلاش‌ها از بين مي‌رود و وجدان عمومي درست عليه آن اهدافي كه آن‌ها دنبال بودند، شورش مي‏كند، امري طبيعي نيست، به عبارت ديگر سنتِ بي‏نتيجه‌بودن تلاش‌ها، طبيعي نيست و نمي‏توان از اين مطلب به سادگي گذشت. امروز اگر كسي بخواهد نظرات ماركس را مورد بحث قرار دهد خودش خجالت مي‏كشد. حتي خود لنين هم اگر امروز زنده بود مجبور بود در گوشه خانه‌اش پنهان شود. چون ديگر حرف‌هاي لنين را در اين دوره نمي‏توان به عنوان حرف‌هاي قابل قبول مطرح كرد. چرا تمدني كه كم‌تر از صد سال قبل بنيان‌گذاري شد الآن حرفي براي گفتن ندارد؟ حتي آن كساني هم كه امروز در روسيه طرفداري از ماركسيسم مي‏كنند بيشتر معتقد به ناسيوناليسم شوروي مي‏باشند وگرنه امروز كسي ماركسيسم را به عنوان يك فكر نو در جهان، قبول ندارد.

مرگ رضاخان و محمد رضا شاه طبيعي است ولي چرا امروز کسي سخنان سلطنت‌طلبان را به عنوان افكاري كه به زندگي معني بدهد مطرح نمي‏كند؟

از طرف ديگر اولياء و اصفياء نيز مي‏ميرند، اما اين‌كه چرا تمدن اسلام هنوز زنده است و آخرين حرف را براي هدايت و سعادت انسان‌ها دارد، نكته‏اي است كه جاي تامل و تفكر دارد.

هم اكنون پيامبراكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) در جهان برزخ و قيامت زنده‏اند و از همه زنده‏تر هستند و ما و شما نيز براي حل مشكلاتمان به آن‌ها متوسل مي‏شويم و هم‏اكنون نيز تأثير مستقيم پيامبر(ص) و ائمه‏(ع) در حيات ما از راه توسل به آن حضرات مشخص است. شما بيشترين توسل را به سيد شهيدانِ تاريخ يعني حضرت اباعبدالله‏(ع) داريد و مشكلات دنيايي خود را هم از اين طريق حل مي‏كنيد، و از طرفي سنت امام حسين(ع) در جهان امروز هر روز زنده‏تر و فعال‏تر است در حالي‌که سنت يزيد مطرود و مذموم است.

قرآن به ما مي‏گويد:

يك نگاه به تاريخ بكنيد تا بسياري از مسائل برايتان روشن شود. با سير تاريخي و ديدن مرگ تمدن‌ها و فرهنگ‌هاي ضد ديني كه روبه‌روي انبياء ايستادند،

مي‏توان قلبي پيدا كرد كه خوب فكر و تأمل كند «قُلُوبٌ يعِقلُوَن بِها» و نيز گوشي پيدا كرد كه صداي خردشدن استخوان‌هاي تمدن‌هاي ظالم و ستمگر را بشنود، «فَاِنَّها لاتَعْمَي الاَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَي القُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور»،

اي پيامبر؛ آن‌ها كه فرهنگ نبوت و زندگي ديني را رد مي‏كنند، چشم سر دارند، از تلسكوپ و ميكروسكوپ مي‌توانند استفاده کنند ولي چشم دل ندارند.

چشم سرشان بيناست ولي چشم قلبشان كور است. چشم حس آنان بيدار است و ابزار كشف ژن‏ها و کوانتوم‌ها، يعني ريزترين پديده‏هاي حسي را دارند، اما شرايط فكري آنان به گونه ‏اي است كه دلشان بيدار نيست.

قرآن مي‏فرمايد:

حال كه اينان چشم دل ندارند و حكيم و بصير نيستند، سنت الهي نابودشان مي‏كند.زيرا توانائي‌هاي حسي براي بقاء حيات آن‌ها كافي نيست و ثمره‏اي براي آن‌ها در پي نخواهد داشت و سرمايه ‏اي براي شخصيت آن‌ها نخواهد شد.


——————————————————————————————————–

 

منبع:

 

علل تزلزل تمدن غرب / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُب‌الميزان، 1388.


 نظر دهید »

یادداشت 2 / علل تزلزل تمدن غرب / آثار كور دلي تمدن غربي 2

24 آذر 1394 توسط سمیه دهقان منشادی

 

چگونگي‌ها؛ حجاب چرايي‌ها

آيه 46 سوره حج 1 در رابطه با کساني که مقابل انبياء ايستاده‌اند مي‌گويد؛ آن‌ها چگونگي سقوط ملت‌ها را ديدند اما از چرائي آن سؤال نكردند. فرق است بين سؤال از چگونگي حوادث و سؤال از چرائي آن‌ها. به عنوان مثال؛ يك وقت از شخصي سؤال مي‏كنيد چگونه به خانه رفتيد؟ ولي يك وقت سؤال مي‏كنيد چرا به خانه رفتيد؟ سؤال از چگونه رفتن با سؤال از چرا رفتن تفاوت دارد. سؤال در مورد از بين‌رفتن يك تمدن نيز چنين است. شايد بدانيد كه فلان تمدن از طريق يك حادثه طبيعي مثلاً وَزِش طوفان نابود شد، ولي ندانيد چرا نابود شد. آگاه‌شدن از چگونگي اضمحلالِ يك تمدن عبرت‌آور نيست تا بتوان از طريق آن بصيرت يافت و حيات خود را از نابودي نجات داد، بلكه علم به چرائي اضمحلال مي‏تواند براي ما عبرت و بصيرت بياورد و باعث حفظ جهت حيات‌مان گردد.

متأسفانه علم جديد چگونگي وقوع حادثه را بيان مي‏كند و با تمركز مطلق روي چگونگي وقوع حادثه، ما را از چرائي حادثه غافل مي‏كند. اين يکي از شاخصه‌هاي اصلي تمدن جديد است، زيرا تمدني است حسي و در نگاه حسي فقط چگونگي حوادث مطرح است نه چرائي آن‌ها، هنگامي كه از چرائي حوادث سؤال مي‏شود، در جواب ما چگونگي حوادث را پاسخ مي‏دهد. علم تاريخ نيز چگونگي حوادث را بيان مي‏كند. چرائي حوادث را بايد از قرآن پرسيد. اگر ابن‏خلدون هم در مقدمه جامعه شناسي خود توان بيان چرائي حوادث را دارد چون به عنوان يک مسلمان شاگردي قرآن را کرده است.

جواب اين‌که چرا ملت‌ها نابود شدند را خداوند در قرآن به ما داده است. قرآن كتاب هدايت است و در كتاب هدايت، بحث از چرائي نابودي ملت‌ها و تمدن‌ها است. قرآن چگونگي از بين‌رفتن يك قوم را به طور مبهم بيان مي‏كند و زود از آن مي‏گذرد زيرا دانستن چگونگي اضمحلالِ يك قوم ما را به هدايت نزديك نمي‏كند، بلكه فهميدن چرائي قضيه است كه مي‏تواند چراغ راه هدايت گردد.

شما مي‏توانيد خود را ارزيابي كنيد. اگر آدم حسي هستيد «چگونگي مسئله» برايتان مهم است و اگر آدم معنوي باشيد «چرائي مسئله» برايتان اهميت دارد. مثلاً اگر اين سؤال برايتان اهميت داشت كه زمين چگونه به‌وجود آمد؟ -كه بحث علم امروزي است- بيشتر به ظاهر عالم نظر داريد، ولي اگر اين سؤال برايتان اهميت داشت كه چرا زمين به‌وجود آمد، نگاهتان به سنت‌هاي غيبي عالم است. اين‌كه انسان چگونه به‌وجود آمد، يك بحث است و اين‌كه چرا انسان به‌وجود آمد، بحث ديگري است، علم امروزي در جواب به سؤال دوم ساكت است. بحث از غايت‌ها، نگاه عميقِ عقلي به حوادث عالم است و اين نگاه است که معني حقيقي و جايگاه پديده‌ها روشن مي‏شود.

قرآن مي‏فرمايد: آيا در زمين سير نمي‌كنند تا قلبي پيدا كنند كه بتواند تعقل كند و راز نابودي تمدن‌ها را بفهمند؛ «فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يعْقِلُونَ بِها». توجه داشته باشيد كه آيه‌ي مذکور ما را متوجه قلبي مي‌کند که مي‌تواند تعقل كند، نه ذهني كه مفاهيم را در خود جاي دهد. ذهن ما عموماً پر از وَهم و خيالات است ولي عقل آن استعدادي است كه اگر درست به‌کار گيريم ما را متوجه غايت‌ها و هدف‌ها مي‌نمايد و نظر ما را به نهايت كارها مي‌کشاند و فلسفه وجودي مان را بيان مي‌كند. اگر با بينش صحيح يعني بينشي كه قرآن به ما مي‏دهد در عالم سير كنيد، قلبي پيدا مي‏كنيد كه در عين رؤيت حقايق، ريشه‌ي اصلي نابودي ملت‌ها را مي‏فهمد «اَوْ اذانٌ يسْمَعُونَ بِها» يا گوش‌هايي پيدا مي‏كنند كه واقعاً شنواست و صداي خُردشدن استخوان‌هاي ستم را در زير فشار سنت‌هاي الهي مي‏شنود.

حضرت اميرالمومنين‏u هنگامي كه به قبرستان رفته بودند، فرمودند من همين الان صداي اهل قبرستان را كه از عذاب در حال فريادزدن ‌هستند مي‌شنوم. زيدبن‌حارثه نيز به رسول خداf عرض کرد؛ «همين الآن صداي شعله‌هاي آتش را مي‏شنوم»[2] لازمه‌ي اين نوع شنيدن، خوب‌فكركردن و تزکيه نمودن و عبرت‌گرفتن است.

كساني كه روبه‌روي انبياء مي‏ ايستند چشم دلشان كور است،

قلب صنوبري‏ آن‌ها كار مي‏كند

و گوششان نيز صداهاي عادي را مي‏شنود

و چشمشان پديده‌هاي مادي را مي‏بيند،

ولي در ديدن حقايق، كوراند

و در شنيدن معاني، كر و بي‏عقل‌اند،

زيرا از حد ظاهر به باطن نمي‏روند.


مي‌فرمايد: «فَاِنَّها لاتَعْمَي الاَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَي القُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور»؛

آن‌ها از نظر چشمِ سر کور نيستند،

ولي آن چشم قلبي که در سينه‌ي آن‌هاست، کور است.

 

ملتي كه نتواند سنت الهي را بفهمد تا از ظاهر عالم به باطن آن نظر كند

و تمدني که از حس‌زدگي خارج نشود، سرنوشتش نابودي است.

تمدن و ملتي كه از حسِ ظاهر بالاتر نيايد

و در شاكله و شخصيتش وَحي و شهود و معنويت و روحانيت جايگاهي نداشته باشد،

حتماً از بين مي‏رود.

—————————————————————————

[1] -«اَفَلَمْ يسيرُوا فِي الاَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يعقِلُونَ بِها اَوْ اذانٌ يسْمَعُونَ بِها فَاِنَّها لاتَعْمَي الاَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَي القُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور»

[2] - «الکافي»، ج 2، ص 53.

 

منبع:

علل تزلزل تمدن غرب / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُب‌الميزان، 1388.

 نظر دهید »

یادداشت 1 / علل تزلزل تمدن غرب / آثار كور دلي تمدن غربي1

23 آذر 1394 توسط سمیه دهقان منشادی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم

«اَفَلَمْ يسيرُوا فِي الاَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يعقِلُونَ بِها اَوْ اذانٌ يسْمَعُونَ بِها فَاِنَّها لاتَعْمَي الاَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَي القُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُور»[1]

آيا در زمين گردش نكرده‏اند تا دل‌هايي داشته باشند كه با آن بينديشند، يا گوش‌هايي كه با آن بشنوند؟ در حقيقت چشم‌ها كور نيست ليكن دل‌هايي كه در سينه‏هاست كور است.

اي پيامبر؛ آيا كساني كه با انبياء و دين الهي مقابله مي‏كنند با يك سير تاريخي- جغرافيايي و با نگاهي عبرت‏انگيز، از طريق قلب و عقل، به جهان نظر کرده‌اند؟ اگر عبرت مي‏گرفتند، سنت نابودي ملت‌ها و تمدن‌ها را مي‏ديدند و علت نابودي و اضمحلال آن‌ها را درك مي‏نمودند و خودشان را از خطر اضمحلال‌ نجات مي‌دادند، ولي اين‌ها عبرت نگرفتند چرا كه چشم قلبشان كور بود، هرچند چشم سرشان كور نبود.

[1] - سوره حج، آيه 46.

————————————————————–

منبع:

علل تزلزل تمدن غرب / طاهرزاده، اصغر.- اصفهان: لُب‌الميزان، 1388.

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

عبور از مدرنیته

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امام رضا
  • بصیرت و آگاهی
  • نقد مدرنیته
    • علل تزلزل تمدن غرب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس